مثال از ماست که بر ماست
نوشته شده توسط : مرتضی

درخت جوانی نزد درخت پیری رفت و گفت: «خبر داری که چیزی آمده که ما را می‌بُرد و از پایمان می‌اندازد؟»

درخت پیر گفت: «برو ببین از ما هم چیزی همراه او هست؟»

درخت جوان رفت و دید سری از آهن و دسته‌ای از چوب دارد. پس نزد درخت پیر برگشت و گفت: «سرش آهن و تنه‌اش چوب است.»

درخت پیر آهی کشید و گفت: «از ماست که بر ماست.»



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
:: برچسب‌ها: مثال از ماست که بر ماست ,
:: بازدید از این مطلب : 605
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 24 بهمن 1394 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 188 صفحه بعد